انسان زمانی که به مشکلی بر می خورد یاد خدای خود می افتد. در یکی از سخنرانی های آیت الله مجتهدی تهرانی خاطره ای از شیخ رجبعلی خیاط تعریف کردند که خیلی جالب بود. موضوعی که در خواب دیده بودند ایشان را تعریف کردند که در این پست به همراه فایل صوتی قرار دادم.
شیخ رجبعلی خیاط و نماز مستحبی
آشیخ رجبعلی خیاط گفته بود من همیشه که نماز می خوندم نماز امام زمان، نماز جعفر طیار، حاجتی رو از خدا می خواستم یکدفه گفتم حاجت نخوام برای خدا یک نماز بخونم چطور میشه
بندگی چون گدایان به شرط مزد مکن
که خواجه خود روش بنده پروری داند
همون شب خواب دید آشیخ علی خیاط خواب دید بهش گفتن چرا دیر اومدی ما هروقت دممون توی تله گیر می کنه می گیم خدا این شعر رو استاد ما شصت و دو سه سال پیش آشیخ علی اکبر برهان مدرسه لرزاده خونده یادمه
هروقت که سرت به درد آید نالان شوی و سوی من آیی
چون درد سرت شفا بدادم یاغی شوی و دیگر نیایی
ما هروقت کار داریم با خدا میگیم خدا چقدر خوبه موقعی که هم که کار نداریم بگیمخدا. آشیخ علی خیاط می گفت ما یکدفه نماز مستحبی چیزی خوندیم حاجتی نخواستیم شب خواب دید گفتن چرا دیر اومدی یعنی تو باید سی سال پیش به فکر این کار افتاده باشی سر پیری به فکر افتادی که نماز بخونی حاجت از من نخوای.
اینو هم بخون لطفا: